global

ایران پیش از تاریخ
 
 
قسمت اول:
 
اروپای‌ یخین‌، ایران‌ بارانین‌
2-1- در اینجا سرزمین‌ ایران‌ را از دیدگاه‌ تحقیقات‌ زمین‌شناسی‌ و مورّخان‌ نامداری‌ چون‌ گیرشمن‌ ایرانشناس‌ معروف‌ و دیگر دانش‌پژوهان‌ و تاریخ‌نگاران‌ مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم‌.
 
بنابر تحقیقات‌ اخیر زمین‌شناسی‌، در هنگامی‌ که‌ بخش‌ اعظم‌ اروپا را توده‌های‌ یخ‌ پوشیده‌ بود، فلات‌ ایران‌ دوره‌ی‌ باران‌ را از سر می‌گذراند که‌ طی‌ آن‌ حتّی‌ نقاط‌ مرتفع‌ نیز در زیر آب‌ قرار داشت‌، در آن‌ زمان‌ در بخش‌ مرکزی‌ این‌ فلات‌ - که‌ امروزه‌ به‌ شکل‌ بیابان‌ نمکزار وسیعی‌ درآمده‌ است‌ - دریاچه‌ای‌ پهناور قرار داشت‌ که‌ رودهای‌ بسیاری‌ از کوههای‌ بلند به‌ سوی‌ آن‌ سرازیر می‌شد. سنگواره‌های‌ ماهیان‌ و صدفهای‌ این‌ دریاچه‌ (که‌ نه‌ تنها در بیابان‌ مزبور بلکه‌ حتّی‌ در دره‌های‌ مرتفع‌ نیز به‌ دست‌ آمده‌ است‌)، وضع‌ طبیعی‌ این‌ آب‌ و خاک‌ را در چند هزار سال‌ پیش‌ از میلاد مسیح‌ مجسم‌ می‌سازد. در دورانی‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را بین‌ ده‌ تا پانزده‌ هزار سال‌ پیش‌ از میلاد فرض‌ کرد، به‌ تدریج‌ وضع‌ آب‌ و هوا رو به‌ تغییر نهاد: دوران‌ بارانی‌ از میان‌ رفت‌ و به‌ جای‌ آن‌ دورانی‌ فرا رسید که‌ اصطلاحاً « عصر خشک‌ » نامیده‌ می‌شود، و هنوز هم‌ ادامه‌ دارد. کم‌شدن‌ باران‌ از یک‌ طرف‌ و بلند بودن‌ سطح‌ دریاها و دریاچه‌های‌ داخلی‌ از سوی‌ دیگر موجب‌ کندی‌ جریان‌ رودها و جویبارهایی‌ شد که‌ آب‌ کوهها را به‌ منابع‌ مزبور می‌رسانید. بر اثر نظم‌ جریان‌ رودخانه‌ها، در مصب‌ آنها ذخایر رسوبی‌، گرد آمده‌ قطعه‌ زمینهایی‌ را تشکیل‌ داد که‌ به‌ زودی‌ سر از آب‌ بیرون‌ آورده‌ حد فاصلی‌ میان‌ دره‌ی‌ موجود یا دشت‌ آینده‌ و کوه‌ به‌ موجود آورد. در این‌ دوران‌، انسان‌ پیش‌ از تاریخ‌ که‌ بیشتر در فلات‌ ایران‌ به‌ سر می‌برد، در سوراخهایی‌ سکنی‌ می‌گزید که‌ در اطراف‌ پر درخت‌ کوهها حفر می‌کرد و سقف‌ آنها را با شاخه‌های‌ درختان‌ می‌پوشاند گاهی‌ نیز غارها یا پناهگاههای‌ سنگی‌ متعددی‌ را که‌ اغلب‌ آنها بسترهای‌ زیرزمینی‌ رودهای‌ کهن‌ بودند، به‌ عنوان‌ سرپناه‌ مورد استفاده‌ قرار می‌داد.
 
2-2- در بهار سال‌ 1949 مکتشفین‌ برای‌ نخستین‌ بار در ایران‌ آثار و بقایای‌ انسان‌ دوره‌ی‌ مورد اشاره‌ را طی‌ حفاری‌ غاری‌ در تنگ‌ پیده‌ (در کوههای‌ بختیاری‌ واقع‌ در شمال‌ شرقی‌ شوشتر) تشخیص‌ دادند. انسان‌ در اینجا برای‌ تهیه‌ی‌ غذا به‌ شکار می‌پرداخت‌ و درین‌ رهگذر از حیله‌ و تدبیر، بیش‌ از نیرو و قدرت‌ استفاده‌ می‌کرد. وی‌ به‌ طرز کاربرد چکش‌ سنگی‌، تبردستی‌ و تبری‌ که‌ به‌ چوبدستی‌ شکافداری‌ متصل‌ بود، آشنایی‌ داشت‌. با اندکی‌ صیقل‌ دادن‌، از ناهنجاری‌ این‌ ابزارهای‌ بدوی‌، اندکی‌ کاسته‌ می‌شد. آلات‌ استخوانی‌ از قبیل‌ درفش‌ که‌ از استخوان‌ حیوانات‌ می‌ساختند، به‌ مراتب‌ کمتر از مصنوعات‌ سنگی‌ تداول‌ داشت‌. انسان‌ در آن‌ موقع‌ از نوعی‌ ظرف‌ سفالین‌ استفاده‌ می‌کرد که‌ به‌ طور ناقص‌ پخته‌ می‌شد و در پایان‌ سکونت‌ وی‌ در غار، بر اثر دودخوردگی‌ کاملاً سیاه‌ رنگ‌ شده‌ بود. این‌ نوع‌ ظرفها همراه‌ با قدیمی‌ترین‌ بقایای‌ انسان‌ در فلات‌ ایران‌ پیدا شده‌ و بنابراین‌ نشانه‌ی‌ مهمی‌ از وجود ارتباط‌ بین‌ دو مرحله‌ی‌ سکونت‌ اوست‌.
قسمت دوم:
زنان‌ ایرانی‌ در عصر نوسنگی‌
در این‌ جامعه‌ی‌ ابتدایی‌ وظیفه‌ی‌ خاصی‌ برعهده‌ی‌ زن‌ گذاشته‌ شده‌ بود: وی‌ گذشته‌ از آنکه‌ نگهبان‌ آتش‌ و شاید مخترع‌ و سازنده‌ی‌ ظرفهای‌ سفالین‌ بود، می‌بایستی‌ چوبدستی‌ بردارد و در کوهها به‌ جستجوی‌ ریشه‌های‌ خوردنی‌ گیاهان‌ یا جمع‌آوری‌ میوه‌های‌ وحشی‌ بپردازد. شناسایی‌ گیاهان‌ و فصل‌ رویش‌ آنها و دانه‌ هایی‌ که‌ می‌آورد، مولود مشاهدات‌ طولانی‌ و مداوم‌ وی‌ بود و او را به‌ آزمایش‌ کشت‌ و زرع‌ رهنمون‌ می‌شد. نخستین‌ کوششهای‌ وی‌ در زمینه‌ی‌ کشاورزی‌، بر روی‌ زمینهای‌ رسوبی‌ انجام‌ گرفت‌ و در همان‌ حال‌ که‌ مرد اندکی‌ پیشرفت‌ کرده‌ بود، زن‌ با کشاورزی‌ در عصر نوسنگی‌ - که‌ سکونت‌ در غاربدان‌ دوره‌ تعلق‌ دارد - ابتکارات‌ فراوانی‌ به‌ منصه‌ی‌ ظهور رسانید. این‌ امر ناگزیر به‌ ایجاد تفاوتی‌ بین‌ زن‌ و مرد می‌انجامید، و شاید همین‌ موضوع‌ سبب‌ شده‌ باشد که‌ در جوامع‌ نخستین‌، زن‌ بر مرد برتری‌ یابد. در چنین‌ جوامعی‌ زن‌، کارهای‌ قبیله‌ را اداره‌ می‌کرد، به‌ مقام‌ روحانیت‌ می‌رسید، و در عین‌ حال‌ سلسله‌ی‌ وی‌ زنجیر اتصال‌ خانواده‌ بود. این‌ نحوه‌ از اولویت‌ و برتری‌ زن‌ از مختصات‌ ساکنان‌ اصلی‌ فلات‌ ایران‌ بوده‌ و بعدها در آداب‌ آریاییان‌ فاتح‌ وارد شده‌ است‌.
 
نخستین‌ ساکنان‌ فلات‌ ایران‌
2-3- خشک‌شدن‌ روزافزون‌ دره‌ها که‌ معلول‌ پیشرفت‌ دوره‌ی‌ بی‌آبی‌ (خشک‌) بود، موجب‌ بروز تغییرات‌ ژرفی‌ در شرایط‌ زندگانی‌ انسان‌ گردید. به‌ تدریج‌ دریاچه‌ی‌ بزرگ‌ مرکزی‌ خشک‌ شد و سواحل‌ دریاچه‌ی‌ مزبور که‌ رودها در آن‌ ذخیره‌ای‌ از رسوبات‌ حاصلخیز به‌ جای‌ گذاشته‌ بود، از مراتع‌ و مرغزارهای‌ فراوان‌ پوشیده‌ شد. جانورانی‌ که‌ در کوهها می‌زیستند به‌ سوی‌ چمنزارهای‌ نوپدید ره‌ سپردند و انسان‌ که‌ وسیله‌ی‌ زیستش‌، شکار بود، به‌ تعقیب‌ آنها پرداخت‌ و در دشت‌ سکنی‌ گزید. از این‌ زمان‌ که‌ می‌توان‌ تاریخ‌ آن‌ را در حدود هزاره‌ی‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد فرض‌ کرد، این‌ امکان‌ را در دست‌ داریم‌ که‌ پیشرفت‌ حاصله‌ در تمدّن‌ مادی‌ ساکنان‌ فلات‌ را تقریباً بدون‌ انقطاع‌ پی‌گیری‌ کنیم‌. این‌ تمدّن‌ تابع‌ تأخیر محیط‌، وضع‌ طبیعی‌ زمین‌، آب‌ و هوا، تماس‌ با ملل‌ همسایه‌ و نیز هجوم‌ و مهاجرت‌ بوده‌ است‌. اما نمی‌توان‌ تغییرات‌ حاصله‌ را در اینجا مورد مطالعه‌ قرار داده‌ در حقیقت‌ هنوز غالب‌ این‌ امور بر ما مجهول‌ است‌، چه‌ حتّی‌ تا حال‌ حاضر سراسر خاک‌ ایران‌ از نظر تحقیقات‌ باستان‌شناسی‌ بکر و دست‌ نخورده‌ باقی‌ مانده‌ است‌.
 
2-4- کهن‌ترین‌ محل‌ سکونت‌ انسان‌ که‌ در دشت‌ ایران‌ شناخته‌ شده‌، سیالک‌ (Sialk) نزدیک‌ کاشان‌ در جنوب‌ تهران‌ است‌ که‌ در آنجا نشانه‌های‌ سکونت‌ اولیه‌ی‌ انسان‌ در پایه‌ی‌ تپه‌ای‌ مصنوعی‌ و درست‌ برفراز خاک‌ بکر و دست‌ نخورده‌ پیدا شده‌ است‌. در آن‌ روزگار انسان‌ هنوز خانه‌ را نمی‌شناخت‌، طرز ساختن‌ آن‌ را نمی‌دانست‌ و در زیر آلونکهایی‌ که‌ از شاخه‌ی‌ درختان‌ درست‌ شده‌ بود، خود را محفوظ‌ می‌داشت‌. ولی‌ به‌ زودی‌ چینه‌های‌ محقری‌ بر بالای‌ باقی‌مانده‌های‌ مساکن‌ پیشین‌ ساخته‌ شد. انسان‌ همچنان‌ که‌ به‌ شکار ادامه‌ می‌داد، فعالیتهای‌ کشاورزی‌ را نیز توسعه‌ می‌بخشید. سومین‌ نوع‌ فعالیت‌ وی‌ ذخیره‌ کردن‌ آذوقه‌ بود و این‌ امر از آنجا بر می‌آید که‌ در میان‌ بقایای‌ دوران‌ نخستین‌، استخوان‌ گاو و گوسفند اهلی‌ پیدا شده‌ است‌.
 
2-5- علاوه‌ بر ظروف‌ سفالین‌ و سیاه‌ و دود زده‌ که‌ در غارها با دست‌ و بدون‌ داشتن‌ ابزاری‌ چون‌ چرخ‌ ساخته‌ می‌شد - یک‌ نوع‌ ظرف‌ قرمز زنگ‌ هم‌ پیدا شده‌ است‌ که‌ آن‌ را در کوره‌های‌ بسیار ابتدایی‌ می‌پخته‌اند و عوارض‌ ناشی‌ از این‌ نوع‌ پختن‌ لکه‌های‌ سیاه‌رنگی‌ بر سطح‌ آنها به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌. در این‌ دوران‌ نخستین‌ پیشرفت‌ در فن‌ کوزه‌گری‌ صورت‌ گرفت‌، و آن‌ پیدایش‌ ظروف‌ نقش‌دار بود. ظرفهای‌ مزبور عبارت‌ از کاسه‌های‌ ناهموار و کم‌ دوام‌ بود با پایه‌ای‌ به‌ شکل‌ جای‌ تخم‌مرغ‌ و پوشیده‌ از قشری‌ سفیدرنگ‌ که‌ بر روی‌ آن‌ خطوط‌ افقی‌ و عمودی‌ نقش‌ می‌کردند. با مطالعه‌ی‌ دقیق‌تر معلوم‌ می‌شود که‌ نقش‌ مزبور مقدمه‌ی‌ سبد سازیست‌، زیرا هنوز چیزی‌ از آن‌ زمان‌ نگذشته‌ بود که‌ انسان‌ به‌ جای‌ ظرف‌، سبدهایی‌ را به‌ کار برد که‌ روی‌ آنها را با گل‌ رس‌ اندوده‌ و در آفتاب‌ خشک‌ کرده‌ بود.
 
2-6- پیداشدن‌ تعداد قابل‌ ملاحظه‌ای‌ حلقه‌ که‌ از گل‌ رس‌ پخته‌ یا از سنگ‌ ساخته‌ شده‌ است‌ نشان‌ می‌دهد که‌ انسان‌ قدیم‌ ایران‌ مبادی‌ صنعت‌ نساجی‌ را می‌شناخته‌ است‌ . ابزار کار همه‌ از سنگ‌ بود، مثل‌ تیغه‌ی‌ کارد که‌ از سنگ‌ چخماق‌ ساخته‌ می‌شد، تیغه‌ی‌ داس‌، تیر صیقلی‌ شده‌ و آلت‌ تراش‌. در اواخر این‌ عصر نخستین‌ اشیاء کوچک‌ مسین‌ که‌ چکش‌کاری‌ می‌شد، پدید آمد. انسان‌ غارنشین‌ تازه‌ داشت‌ نخستین‌ فلزی‌ را می‌شناخت‌ که‌ می‌بایستی‌ آن‌ را مورد استفاده‌ قرار دهد و نیز متوجه‌ شده‌ بود که‌ مس‌ از قابلیت‌ انعطاف‌ و تورق‌ برخوردار است‌. اما هنوز راه‌ ذوب‌ کردن‌ آن‌ را نمی‌دانست‌، و این‌ زمان‌ درست‌ پایان‌ عصر نوسنگی‌ بود. مرد و زن‌ هر دو به‌ آرایش‌ علاقه‌ داشتند. گردنبندهایی‌ از صدف‌ ترتیب‌ می‌دادند و حلقه‌ی‌ انگشتری‌ و دستبند را از صدفهای‌ بزرگ‌ یا سنگهای‌ نرم‌ می‌ساختند. احتمالاً خالکوبی‌ و یا بزک‌ هم‌ معمول‌ بود و مواد لازم‌ برای‌ این‌ کار را در هاونهای‌ ظریف‌ نرم‌ می‌کردند.
 
2-7- در کنده‌کاری‌، ذوق‌ هنری‌ بر روی‌ استخوان‌ جلوه‌گری‌ می‌کند. انسان‌ ایرانی‌ سابق‌ بر آن‌ کشیدن‌ شکل‌ جانور و آدمی‌ را آغاز کرده‌ بود. هنرمند عصر حجر اخیر بر روی‌ استخوان‌ کنده‌ - کاری‌ می‌کرد و دسته‌ی‌ ابزار خود را با تصویر سر غزال‌ یا خرگوش‌ می‌آراست‌. زیباترین‌ قطعه‌ای‌ که‌ تاکنون‌ کشف‌ شده‌ دسته‌ی‌ چاقویی‌ است‌ که‌ انسان‌ این‌ دوران‌ را نشان‌ می‌دهد، در حالی‌ که‌ شب‌ کلاهی‌ بر سرنهاده‌ و لنگی‌ را به‌ وسیله‌ی‌ کمربند به‌ دور خود بسته‌، و این‌ یکی‌ از کهن‌ترین‌ تصاویری‌ است‌ که‌ از انسان‌ خاور نزدیک‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌.
قسمت سوم:
 
ایرانیان‌ نوسنگی‌ و حکایت‌ مرگ‌
2-8- مرده‌ را به‌ طور مچاله‌ و به‌ طرز در هم‌ پیچیده‌ای‌ در کف‌ آلونکها یا اتاقها به‌ خاک‌ می‌سپردند. این‌ نزدیکی‌ و همجواری‌ با مرده‌، زندگانی‌ را از لزوم‌ تهیه‌ی‌ هدایا برای‌ او معاف‌ می‌داشت‌، زیرا که‌ روح‌ وی‌ می‌توانست‌ در خورد و خوراک‌ با سایر افراد خانواده‌ شریک‌ شود. انسان‌ از قدیم‌ معتقد بود که‌ پس‌ از مرگ‌ همان‌گونه‌ زندگی‌ خواهد کرد که‌ در روی‌ زمین‌ زیسته‌ بود. وجود تبری‌ از سنگ‌ صیقلی‌ و دو فک‌ گوسپند در نزدیکی‌ سر مرده‌ (که‌ در غار به‌ دست‌ آمده‌ است‌) این‌ باور را نشان‌ می‌دهد. همچنین‌ خوردنیهای‌ جامد و به‌ احتمال‌ قوی‌ مایعات‌ نیز در گور گذاشته‌ می‌شد. جسد مرده‌ را به‌ رنگ‌ قرمز در می‌آوردند و این‌ پدیده‌ در نقاطی‌ غیر از ایران‌ نیز مشاهده‌ شده‌ است‌ و ازین‌ موضوع‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ یا افراد انسانی‌ بدن‌ خود را با پوششی‌ از رنگ‌ قرمز می‌پوشانده‌ و یا پیش‌ از به‌ خاک‌ سپردن‌ مرده‌ اکسید آهن‌ بر روی‌ جسد وی‌ می‌پاشیده‌اند.
 
2-9- اهلی‌کردن‌ حیوان‌ - که‌ انگیزه‌ی‌ آن‌ نیاز انسان‌ به‌ داشتن‌ چهارپایانی‌ بوده‌ است‌ که‌ قابل‌ قربانی‌شدن‌ باشند - در پیشرفت‌ تمدّن‌ عامل‌ مهم‌ و عمده‌ای‌ به‌ شمار می‌رود و حیوان‌ - بی‌آنکه‌ در مورد تغذیه‌ به‌ انسان‌ نیازمند باشد - خوراک‌ و پوشاک‌ بشر را تأمین‌ می‌کرد و نیز می‌توانست‌ در کاریا حمل‌ و نقل‌ مورد استفاده‌ قرار گیرد. گله‌داری‌ و تربیت‌ اغنام‌ و احشام‌ مستلزم‌ وجود خانواده‌ای‌ بزرگ‌ بود که‌ زنان‌، فرزندان‌ و حتّی‌ بردگان‌ را در بر می‌گرفت‌. بدین‌ ترتیب‌ در این‌ دوران‌ عناصر اولیه‌ی‌ اقتصادی‌ به‌ وجود آمد: شکار، صید ماهی‌، باغداری‌، کشت‌ و زرع‌، تربیت‌ حیوانات‌ و بهره‌برداری‌ از منابع‌ زیرزمینی‌.
 
2-10- بدینسان‌ بشر از وضعی‌ که‌ در آن‌ برای‌ تهیه‌ی‌ خوراک‌ روزانه‌ ملزم‌ به‌ شکار کردن‌ بود بیرون‌ آمد، به‌ کار تولید پرداخت‌ و وارد نخستین‌ مرحله‌ی‌ گسترش‌ تجارب‌ یعنی‌ ایجاد مواد اضافی‌ شد که‌ می‌توانست‌ آنها را با کالاهای‌ مورد نیاز دیگر مبادله‌ کند. در حقیقت‌ بازرگانی‌ پیش‌ از آن‌ زمان‌ به‌ وجود آمده‌ بود. صدفها و جانوران‌ صدفی‌ که‌ ساکنان‌ سیالک‌ کاشان‌ در این‌ عصر (دوران‌ اول‌) به‌ عنوان‌ زینت‌ به‌ کار می‌بردند، مورد آزمایش‌ متخصصان‌ قرار گرفته‌ و معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ تعلق‌ به‌ انواعی‌ دارد که‌ تنها در خلیج‌ پارس‌ - که‌ در حدود هزار کیلومتر تا سیالک‌ فاصله‌ دارد - به‌ دست‌ می‌آمده‌ است‌. بدیهی‌ است‌ که‌ مبادلات‌ مستقیماً انجام‌ نمی‌گرفت‌، بلکه‌ دست‌ فروشان‌ دوره‌گرد وسیله‌ی‌ اجرای‌ آن‌ بودند.
 
حتّی‌ در این‌ تاریخ‌ هم‌ ساکنان‌ یک‌ دهکده‌ی‌ ما قبل‌ تاریخی‌ از زندگی‌ مجزا و منفرد برخوردار بوده‌اند. شروع‌ تجارت‌ از امتیازات‌ خاص‌ ساکنان‌ فلات‌ ایران‌ نبوده‌ است‌، زیرا معاصران‌ آنان‌ در آلمان‌ نیز صدف‌ را از اقیانوس‌ هند و فرانسویان‌ و انگلیسیان‌ عنبر را از بالتیک‌ وارد می‌کرده‌اند. محتملاً در معتقدات‌ یهودی‌ و مسیحی‌ درباره‌ی‌ رانده‌شدن‌ بشر از بهشت‌، خاطره‌ای‌ از پایان‌ عصر نوسنگی‌ وجود دارد. انتقال‌ انسان‌ از وضع‌ پیشین‌ به‌ حالت‌ روستایی‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ تحولات‌ جامعه‌ی‌ بشری‌ بوده‌ است‌ که‌ نتایج‌ آن‌ تا
در این‌ دوران‌ در کشور ما در صنعت‌ کوزه‌گری‌ یک‌ پیشرفت‌ قطعی‌ - که‌ ایران‌ هنوز هم‌ از فواید آن‌ برخوردار است‌ - پیدا شد و آن‌ اختراع‌ چرخ‌ کوزه‌گری‌ و ضمائم‌ وسیله‌ی‌ مزبور بود. کوزه‌گر به‌ مدد ابزار پیشرفته‌ی‌ خود ظروفی‌ با شکلهای‌ گوناگون‌ و مزین‌ به‌ طرحهای‌ تازه‌ به‌ مشتریان‌ خود عرضه‌ می‌کرد: جامهای‌ بزرگ‌، کاسه‌های‌ عالی‌، خمره‌های‌ توشه‌دان‌ و نیز جامهای‌ شراب‌ با پایه‌های‌ بلند، رنگ‌ خمیر بر حسب‌ شدت‌ و ضعف‌ گرمای‌ کوره‌ تغییر می‌کرد و کوزه‌گر می‌توانست‌ آن‌ را به‌ میل‌ خود به‌ رنگهای‌ خاکستری‌، رنگ‌ گل‌ سرخ‌، قرمز و سبز درآورد
 
زمان‌ حاضر هم‌ ادامه‌ دارد.
 
خداوند، سرزمین‌ آریا را بهترین‌ سرزمینها آفرید
2-11- کهن‌ترین‌ سند تاریخی‌ در مورد مهاجرت‌ و پیدایش‌ اقوام‌ آریایی‌، کتاب‌ مقدس‌ اوستاست‌ که‌ به‌ شرح‌ مندرج‌ در آغاز کتاب‌ حاضر، قریب‌ 6500 سال‌ پیش‌ از میلاد به‌ وسیله‌ی‌ زرتشت‌ پیامبر ایرانی‌ و با الهام‌ از اهورامزدا آورده‌ شده‌ است‌. بنا به‌ روایت‌ آغاز وندیداد اوستا، اهورا مزدا سرزمین‌ آریاویج‌ (Arya Vej) را در بهترین‌ مکانها آفرید. اما اهریمن‌ بر ضد او قیام‌ کرده‌ سرمای‌ سختی‌ در آن‌ سرزمین‌ پدید آورد و چون‌ به‌ سبب‌ سرمای‌ شدید و انبوهی‌ جمعیت‌ سکونت‌ در آن‌ دیار سخت‌ و ناگوار بود، شهرها و مکانهای‌ زیبای‌ دیگری‌ پدید آورد. به‌ موجب‌ مندرجات‌ آن‌ کتاب‌ مقدس‌، در هفت‌ کشور ایران‌ شانزده‌ ناحیه‌ به‌ وجود آمد:
 
1- آریاویج‌ - این‌ ناحیه‌ در سمت‌ باختری‌ دریای‌ خزر واقع‌ و مشتمل‌ است‌ بر قفقازیه‌ و قسمت‌ شمالی‌ آذربایجان‌ کنونی‌ ایران‌ ناحیه‌ی‌ مزبور از جانب‌ خاور به‌ دریای‌ سیاه‌ و خزر و از باختر به‌ دریای‌ سیاه‌ می‌رسد و در ازای‌ آن‌ یک‌ هزار و پانصد کیلومتر است‌.
 
2- سغدیا سغدیان‌ (Sogdiana) - در کتابهای‌ فارسی‌ هر دو نام‌ قید گردیده‌ است‌. این‌ واژه‌ در اوستا به‌ صورت‌ Sughda و همراه‌ با کلمه‌ی‌ گاوو (Gau) آمده‌ است‌. دهارلز دانشمند فرانسوی‌ « گاوو » را پایتخت‌ سغدیان‌ می‌داند. اما به‌ عقیده‌ی‌ دارمستز ، «گاوو» به‌ زبان‌ پهلوی‌ یعنی‌ دشت‌، و بنابراین‌ از عبارت‌ مورد اشاره‌ی‌ اوستا، معنی‌ « دشت‌ سغد » مستفاد می‌شود که‌ سراسر سبز و خرم‌ و باغ‌ و چراگاه‌ و مزرعه‌ بود. سغد در «دره‌ی‌ زرافشان‌» و کاشکا دریا واقع‌ شده‌ و پایتخت‌ آن‌ در گذشته‌ سمرقند بوده‌ است‌ که‌ موّرخان‌ آن‌ را مارکاندا (Marcanda) نامیده‌اند. سمرقند در حمله‌ی‌ مغول‌ با خاک‌ یکسان‌ گشت‌ و ساکنان‌ آن‌ همه‌ به‌ هلاکت‌ رسیدند.
کاوشهای‌ مهمی‌ در خرابه‌های‌ این‌ شهر صورت‌ گرفته‌ و آثار گرانبهایی‌ از آن‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. مرکز شهر مزبور « ارک‌ » نام‌ داشت‌ و در سده‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد تمدّن‌ بزرگی‌ در آن‌ تشکیل‌ یافته‌ بود. همچنین‌ در خرابه‌های‌ پنچیکانت‌ (Pentchikent) اکتشافات‌ بزرگی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌. شهر اخیر نیز که‌ در دره‌ی‌ زرافشان‌ و در فاصله‌ی‌ شصت‌ و هشت‌ کیلومتری‌ سمرقند قرار گرفته‌ بود، در سده‌ی‌ هشتم‌ میلادی‌ در اثر هجوم‌ اعراب‌ ویران‌ گردید. در مجاری‌ آب‌ این‌ شهر تنبوشه‌های‌ سفالین‌ به‌ کار رفته‌ بوده‌ است‌. از بناهای‌ عمده‌ی‌ پنچیکانت‌ می‌توان‌ دو معبد بزرگ‌ را نام‌ برد که‌ یکی‌ از آنها دارای‌ تالار مربعی‌ به‌ مساحت‌ هشت‌ متر در هشت‌ متر بوده‌ و سقف‌ آن‌ بر روی‌ چهارستون‌ قرار می‌گرفته‌ است‌. معبد مزبور در جانب‌ شرقی‌ بدون‌ دیوار و منتهی‌ به‌ یک‌ ایوان‌ بوده‌ و در مقابل‌ آن‌ محوطه‌ای‌ واقع‌ شده‌ بوده‌ است‌. در و دیوارهای‌ معبد دارای‌ نقش‌ و نگارهایی‌ بوده‌ که‌ از لحاظ‌ باستان‌شناسی‌ جالب‌ توجه‌ و دقت‌ است‌. در نقش‌ یکی‌ از دیوارها مردی‌ روحانی‌ به‌ سوی‌ محراب‌ خم‌ شده‌ و چند نفر از جمله‌ دو مرد دهقان‌ در مراسم‌ مذهبی‌ حضور یافته‌اند. دیوار روبه‌رو تصویر چند شاهزاده‌ی‌ سغدی‌ را نشان‌ می‌دهد. معبد دیگر در شمال‌ شهر واقع‌ شده‌ و آن‌ نیز دارای‌ یک‌ تالار بزرگ‌، چهارستون‌ و یک‌ دیوان‌ است‌. یکی‌ از نقوش‌ دیوار این‌ معبد صحنه‌ی‌ سوگ‌ سیاووش‌، نیمه‌ خدای‌ ایرانی‌، را نمایش‌ می‌دهد.
 
یک‌ دانشمند ایرانشناس‌ شوروی‌ [ 1 ] در مورد سغد و پنچیکانت‌ چنین‌ می‌نویسد: میدان‌ شهر پنچیکانت‌، شهرستان‌ نام‌ دارد. در بخش‌ خاوری‌ آن‌، بناها و کاخهای‌ چندی‌ کشف‌ شده‌ است‌. در تالار یکی‌ از کاخها، صحنه‌های‌ زیادی‌ بر روی‌ دیوار نقش‌ گردیده‌ است‌. در یکی‌ از این‌ صحنه‌ها، پادشاه‌ بر تخت‌ نشسته‌ و چند شاهزاده‌ی‌ سغدی‌ و چند نفر دهقان‌ در برابر وی‌ ایستاده‌ مشغول‌ برگزاری‌ مراسم‌ جشنند. صحنه‌های‌ دیگر نمایشگر گروهی‌ است‌ که‌ به‌ نواختن‌ و رقص‌ مشغولند.
 
از معابد سغدی‌ و آثاری‌ که‌ از آنها کشف‌ شده‌ است‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ مذهب‌ رایج‌ در شهرهای‌ سغد مزداپرستی‌ بوده‌ و سغدیان‌ چهار آخشیج‌ را مقدس‌ می‌شمردند. آنها مردگان‌ خود را در هوای‌ آزاد و در دسترس‌ لاشخواران‌ قرار می‌دادند و پس‌ از آنکه‌ گوشت‌ و گذشتگان‌ توسط‌ پرندگان‌ خورده‌ می‌شد، استخوآنهارا جمع‌آوری‌ کرده‌ در محفظه‌ی‌ به‌ نام‌ استودان‌ (Stodan) « مخفف‌ استخواندان‌ » قرار می‌دادند و محفظه‌ی‌ مزبور را در اتاق‌ یا زیرزمین‌ نگاه‌ می‌داشتند.
 
3- بلخ‌ یا باختر - بلخ‌ در اوستا به‌ صورت‌ باختی‌ (Bakhti) و در پارسی‌ به‌ شکل‌ باختری‌ آمده‌ است‌. در اوستا برای‌ این‌ شهر دو صفت‌ ذکر شده‌ است‌: «من‌ اهورا مزدا چهارمین‌ کشوری‌ که‌ آفریدم‌ بلخ‌ زیبا با پرچمهای‌ برافراشته‌ است‌. « دهالز » می‌گوید: نام‌ بلخ‌ در اوستا « باختی‌ » قید شده‌ است‌ و بعداً به‌ بلخ‌ تبدیل‌ یافته‌ است‌. این‌ شهر در خراسان‌ کنونی‌ واقع‌ و مرکز مردم‌ باختر بوده‌ است‌. «بنا به‌ گفته‌ی‌ دارمستتر ، لفظ‌ باختی‌ و صفت‌ زیبا مندرج‌ در اوستا، در کتاب‌ مسعودی‌ به‌ « بلخ‌ الحسنا » ترجمه‌ شده‌ است‌. اکثر دانشمندان‌ اوستاشناس‌ محل‌ بلخ‌ را به‌ طور مبهم‌ در شمال‌ خراسان‌ می‌پندارند، در صورتی‌ که‌ خرابه‌های‌ شهر مزبور در شمال‌ افغانستان‌، نزدیک‌ قصبه‌ای‌ به‌ همین‌ نام‌، و در سر جاده‌ای‌ واقع‌ شده‌ است‌ که‌ از کابل‌ به‌ بخارا می‌رود و تا رود آمودریا پنجاه‌ کیلومتر فاصله‌ دارد.
 
شهر بلخ‌ مرکز سرزمین‌ بلخ‌ و پایتخت‌ پادشاهان‌ کیانی‌ بوده‌ است‌. این‌ نام‌ به‌ یونانی‌ باکتریان‌ (Bactrian) خوانده‌ شده‌ و اسم‌ قدیمی‌تر آن‌ رازیاسپ‌ است‌. بنابر مندرجات‌ کتاب‌ قاموس‌ الاعلام‌ ، شهر بلخ‌ در دوران‌ پادشاهی‌ کی‌گشتاسب‌ کیانی‌ از شهرت‌ بیشتری‌ برخوردار بوده‌ است‌. این‌ شهر محل‌ ظهور زرتشت‌ و مرکز تبلیغات‌ وی‌ بود. بلخ‌ از هجوم‌ مغولان‌ گزند فراوان‌ دید: در 617 به‌ وسیله‌ی‌ چنگیز و در 771 توسط‌ تیمورلنگ‌ با خاک‌ یکسان‌ گردید. با این‌ ترتیب‌ چنانچه‌ بخش‌ جنوبی‌ سرزمین‌ بلخ‌ قدیم‌ در شمال‌ افغانستان‌ و خراسان‌ واقع‌ شده‌ باشد، قسمت‌ شمالی‌ آن‌ در خاک‌ جمهوری‌ تاجیکستان‌ امتداد دارد. مون‌گیت‌ براساس‌ کاوشهایی‌ که‌ توسط‌ کاوشگران‌ و باستان‌شناسان‌ شوروی‌ سابق‌ در قسمت‌ شمالی‌ شهر موصوف‌ صورت‌ گرفته‌، چنین‌ اظهارنظر می‌کند: «بلخ‌ در بستر آمودریا واقع‌ شده‌ است‌ و ساکنان‌ آن‌ نیاکان‌ مردم‌ امروزی‌ تاجیک‌ به‌ شمار می‌روند. شهر مزبور یکی‌ از امپراتوریهای‌ دوران‌ کهن‌ آسیای‌ مرکزی‌ است‌. بخش‌ اعظم‌ سرزمین‌ قدیم‌ بلخ‌ در تاجیکستان‌ و ازبکستان‌ شوروی‌ و شمال‌ افغانستان‌ قرار گرفته‌ است‌. در سال‌ 1950 هیئت‌ حفاری‌ سغد و تاجیک‌ در بخش‌ کیقباد شاه‌ ، نزدیک‌ قصبه‌ی‌ کالای‌ میر (Kalai Mir) کاوشهایی‌ را آغاز نهادند. در اثر عملیات‌ مزبور، ساختمانهایی‌ مربوط‌ به‌ سده‌ی‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد پدیدار شد که‌ دارای‌ حصاری‌ بلند بود. از مطالعه‌ی‌ وضع‌ گورها و دفن‌ مردگان‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ تاجیکهای‌ دوران‌ کهن‌ از ساکنان‌ بومی‌ بلخ‌ بوده‌ در مدت‌ چند هزارسال‌ مشخصات‌ خود را حفظ‌ کرده‌اند. از حفریات‌ بلخ‌ چنین‌ معلوم‌ می‌شود که‌ گرچه‌ حمله‌ی‌ اسکندر ذوالقرنین‌ بدان‌ سرزمین‌ با کشتار و ویرانی‌ همراه‌ بوده‌ ولی‌ پس‌ از وی‌ فرهنگ‌ یونانی‌ در بلخ‌ رسوخ‌ کرده‌ است‌. در این‌ شهر چند معبد بودایی‌ کشف‌ شده‌ که‌ یکی‌ از آنها در نزدیکی‌ قصبه‌ی‌ « دره‌ تپه‌ » بوده‌ است‌. در شهر « چاچی‌ » - از شهرهای‌ قدیم‌ بلخ‌ - آثاریک‌ تمدّن‌ روستایی‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ معلوم‌ می‌دارد در سده‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد آهن‌ را در کوره‌های‌ بادی‌ به‌ مدد دم‌ دادن‌ نرم‌ و به‌ ادوات‌ و ابزار تبدیل‌ می‌کرده‌اند.
 
4- سرزمین‌ نیسایه‌ یا پارت‌ - در نخستین‌ فصل‌ و ندیداد چنین‌ آمده‌ است‌: «من‌ اهورا مزدا پنجمین‌ کشوری‌ که‌ آفریدم‌، نیسایه‌ است‌ که‌ در میان‌ مرو و بلخ‌ قرار گرفته‌ است‌».
 
پژوهشگران‌ نتوانسته‌اند مشخص‌ کنند که‌ نیسایه‌ی‌ مندرج‌ در این‌ متن‌ با کدام‌ ناحیه‌ و سرزمینی‌ منطبق‌ است‌. بنا به‌ توضیح‌ آن‌، نیسایه‌ی‌ مورد بحث‌ غیر از شهر قدم‌ « نیسا » در ماد است‌ که‌ اسبهای‌ آن‌ شهرت‌ داشته‌ و داریوش‌ در آنجا « گئوماتا » را به‌ هلاکت‌ رسانده‌ است‌. دهارلز می‌گوید که‌ نیسایه‌ در ده‌ مرغاب‌ واقع‌ است‌. اما با باستان‌ شناسان‌ شوروی‌ سابق‌ محل‌ شهر مزبور را کشف‌ و معلوم‌ کرده‌اند که‌ این‌ شهر نخستین‌ پایتخت‌ دولت‌ پارت‌ اشکانی‌ بوده‌،
و بدین‌ ترتیب‌ روشن‌ می‌شود که‌ منظور از «نیسایه‌»ی‌ مندرج‌ در اوستا همان‌ سرزمین‌ اصلی‌ پارت‌ بوده‌ که‌ پایتخت‌ آن‌ نیسایه‌ در میان‌ مرو و بلخ‌ است‌.
مون‌ گیت‌ می‌نویسد: در جنوب‌ جمهوری‌ ترکمنستان‌ کنونی‌، نزدیک‌ ریگزار قره‌ قوم‌، در دامنه‌ی‌ کوه‌ کوپت‌ داغ‌ (Kopetdag) و نزدیک‌ قصبه‌ی‌ باقر (Baguir) واقع‌ در هیجده‌ کیلومتری‌ شمال‌شرقی‌ شهر عشق‌آباد، ویرانه‌های‌ دو شهر باستانی‌ و جدید نیسایه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. اومستد (Olmstead) دانشمند آمریکایی‌ چنین‌ می‌گوید: جلگه‌ی‌ مرتفع‌ « پارتیا » یا « پارتاوا » در جنوب‌ «هیرکانی‌» یا «گرگان‌» واقع‌ شده‌، از سمت‌ شرق‌ به‌ « هراوا » یا « هرات‌ » - که‌ نام‌ خود را از روی‌ «هری‌» گرفته‌ است‌ - امتداد داشته‌، و «پارت‌» به‌ اضافه‌ی‌ «هیرکانی‌» قلمرو فرمانروایی‌ ویشتاسب‌ کیانی‌ بوده‌ است‌.
 
5- سرزمین‌ اوروا یا خوارزم‌ - در بند یا زده‌ی‌ باب‌ اول‌ و ندیداد چنین‌ آمده‌ است‌: «هشتمین‌ کشوری‌ که‌ اهورا مزدا برای‌ سکونت‌ ایرانیان‌ آفرید، سرزمین‌ اوروا (Ourva) است‌.
 
در اوستا برای‌ این‌ کشور باستانی‌ مشخصاتی‌ ذکر نشده‌ است‌ و از این‌ جهت‌ دانشمندان‌ در باره‌ی‌ آن‌ زیاد بحث‌ نکرده‌ و با قید احتمال‌ سخن‌ گفته‌اند. به‌ عقیده‌ی‌ « دهارلز »، اوروا یکی‌ از شهرهای‌ ناشناخته‌ و گمنام‌ خراسان‌ است‌. « ادوارد براون‌ » شهر مزبور را با طوس‌ در خراسان‌ منطبق‌ دانسته‌ است‌. دارمستتر با استفاده‌ از بندهش‌ - کتاب‌ زمان‌ ساسانیان‌ - «اوروا» را همان‌ شهرمیشان‌ واقع‌ در کنار فرات‌ می‌داند. هیچ‌ یک‌ از این‌ عقاید و نظریات‌ درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد. اما دانشمندان‌ شوروی‌ سابق‌ در کاوشهای‌ باستان‌شناسی‌ خود آثار مهم‌ شهر کهن‌ اورغانج‌ (Ourganedj) پایتخت‌ سرزمین‌ خوارزم‌ را کشف‌ کرده‌اند، و این‌ همان‌ «اوروا» است‌ که‌ زرتشت‌ در اوستا از آن‌ یاد کرده‌ است‌.
 
خوارزم‌ یک‌ کشور باستانی‌ و ایرانی‌ و در نیمه‌ی‌ سده‌ی‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد در قلمرو فرمانروایی‌ کوروش‌ بزرگ‌ قرار گرفته‌ بوده‌ است‌. بنابراین‌ «اوروا» یا «اورغانج‌» پایتخت‌ دولت‌ خوارزم‌ است‌ و غالباً پایتخت‌ را از لحاظ‌ اهمیت‌، به‌ جای‌ کشور ذکر می‌کنند.
 
تحقیقات‌ باستان‌شناسی‌ شوروی‌ آثار پرارزشی‌ از «خوارزم‌» و «اورغانج‌» به‌ دست‌ داده‌ است‌. مون‌گیت‌ می‌گوید: «در آغاز سده‌ی‌ دوازدهم‌ میلادی‌ اقوام‌ مغول‌ در آسیای‌ مرکزی‌ به‌ حمله‌ و هجوم‌ پرداخته‌، شهرهای‌ خوارزم‌ را با خاک‌ یکسان‌ کردند و بیشتر مردم‌ را به‌ هلاکت‌ رساندند. اما طولی‌ نکشید که‌ دوباره‌ در خوارزم‌ فعالیت‌ آغاز و شهرها آباد شد». در سال‌ 1928 میلادی‌ یک‌ هیئت‌ بزرگ‌ حفاری‌ به‌ سرپرستی‌ تولستوف‌ (Tolstov) دانشمند روسی‌ در خوارزم‌ به‌ کار پرداخت‌ و آثار ارزنده‌ای‌ از شهرهای‌ کهن‌ آن‌ به‌ دست‌ آورد که‌ مهم‌ترین‌ آنها مربوط‌ به‌ ویرانه‌های‌ شهر اورغانج‌ پایتخت‌ خوارزم‌ بود. شهر مزبور در نزدیکی‌ شهر کهنه‌ی‌ اورغانج‌ در ترکمنستان‌ واقع‌ شده‌ و در مجاورت‌ شهر « تاش‌ قلعه‌ » قرار دارد که‌ در سال‌ 1391 میلادی‌ به‌ دستور تیمورلنگ‌ ساخته‌ شده‌ است‌. در دوران‌ کوروش‌ - که‌ با نبردهای‌ پیروزمندانه‌ی‌ خود امپراتوری‌ بزرگی‌ تشکیل‌ داده‌ بود - سرزمین‌ خوارزم‌ نیز در قلمرو فرمانروایی‌ وی‌ قرار گرفت‌. این‌ کشور در زمان‌ کیانیان‌ نیز در تصرف‌ ایرانیان‌ بوده‌ و ایشان‌ بر آن‌ سرزمین‌ حکمرانی‌ می‌کرده‌اند. از شهرهای‌ خوارزم‌ ظروف‌ و زینت‌ آلات‌ زیادی‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ که‌ معلوم‌ می‌دارد در دوران‌ باستان‌ اهالی‌ آن‌ با مصر و سوریه‌ و نواحی‌ مجاور دریای‌ سیاه‌ در داد و ستد بوده‌اند. در میان‌ این‌ آثار، تندیسهای‌ کوچک‌ سیاووش‌ و آناهیتا (Anahita) - خداوند دریاها و نگاهبان‌ آبها - جالب‌ توجه‌ است‌. در نزدیکی‌ ریگزار قزل‌ قوم‌ شهری‌ کشف‌ شده‌ که‌ دور آن‌ حصار بلند و برج‌ و بارو قرار داشته‌ است‌. در درون‌ حصار مزبور تالار بزرگی‌ دیده‌ می‌شود که‌ به‌ وسیله‌ی‌ یک‌ پله‌ به‌ زیرزمین‌ راه‌ داشته‌ و در آن‌ زیر زمین‌ خمره‌های‌ سفالین‌ متعدد جای‌ داده‌ شده‌ بوده‌ است‌. هر خمره‌ به‌ منزله‌ی‌ گوری‌ بوده‌ است‌ که‌ استخوان‌ مرده‌ را در آن‌ جای‌ می‌داده‌اند. بر روی‌ یکی‌ از خمره‌ها تندیس‌ یک‌ مرد نشسته‌ و بر آن‌ کتیبه‌ای‌ به‌ زبان‌ خوارزمی‌ و خط‌ آرامی‌ مربوط‌ به‌ سده‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد قرار دارد که‌ بر حسب‌ ظاهر حاوی‌ نام‌ صاحب‌ مجسمه‌ است‌. بنا به‌ نوشته‌ی‌ بیرونی‌ ، خوارزم‌ در ترکمنستان‌، در کنار آمودریا واقع‌ شده‌ است‌.
 
6- سرزمین‌ رنگها یا رنها (Ranha) - به‌ موجب‌ بند بیست‌ باب‌ اول‌ و ندیداد، شانزدهمین‌ کشوری‌ که‌ اهورا مزدا برای‌ سکونت‌ ایرانیان‌ آفریده‌، سرزمین‌ رنگها یا رنها بوده‌ که‌ در سرچشمه‌ی‌ رود رنگها واقع‌ شده‌ است‌. پژوهشگران‌ برای‌ تعیین‌ و تشخیص‌ محل‌ و موقع‌ «رنگها» تحقیقات‌ زیادی‌ به‌ کار برده‌ و طی‌ آن‌ کوشیده‌اند محل‌ آریا ویج‌ را که‌ پیش‌ از این‌ از آن‌ یاد کردیم‌، مشخص‌ سازند. علت‌ این‌ امر آن‌ است‌ که‌ در سایر بخشهای‌ اوستا نام‌ آریا ویج‌ به‌ دفعات‌ ذکر گردیده‌ و محل‌ آن‌ در مجاورت‌ «رنگها» دانسته‌ شده‌

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ 30 / 7برچسب:, توسط امین